موژان جونموژان جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

موژان جون عشق مامان و بابا

دخملی ومهد کودک

1392/7/28 12:24
802 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای عزیزمبغل 

دخملیماچ مامان دیگه داره میره مهد البته با کشمکشی که با مغزم داشتمناراحت راضی شدم بزارمش مهد الان دقیقا 3 ماه دارم با خودم کلنجار میرم که موژانو بزارم مهد خیلی میترسمنگران نتونه طاقت بیاره منم نمیتونم طاقت بیارم فکر کنم روز اول که بفرستمش نتونم ازش جدا بشم بعضی موقع ها یاد اون روز میوفتم اشکامگریه در میاد ومیرم پیش همسریماچ تا همسریماچ منو دلداری بده تا یکم اروم بشم همسری هم همیشه خیلی خوب منو اروم میکنهقلبخجالت بعضی موقع ها هم لجش در میادکلافه میگه چرا خودتو بهش وابسته کردیمنتظر که الان اینجوری بشهنیشخند البته بیشتر نگرانیم برای غذاخوردنشهناراحت که هر نوع غذایی رو نمیخوره مثلا غذای نونی نمیخوره هر نوع خورشتی روبا غذاش نمیخوره چون کلا ادم بد غذاییه کلافهو بیشتر برای اینکه بچه های دیگه اذیتش کنن گازش بگیرن بزننش چون دخملی از اون بچه هایی نیست ناراحتکه با کسی دعوا کنهنیشخند همیشه بهش میگیم کسی شما رو هول داد شما هم هولش بدهنیشخند میگه نه کلافهبهش میگیم کسی موهاتو کشید شما هم بکشنیشخند میگه نهکلافه دیگه حسابی رو مخهکلافه دیگه نمیدونم چکار کنم با مربی مهدشم صحبت کردم خلاصه بهش گفتم هم من وهم همسری خیلی روی موژان حساسیمناراحت البته همه مامانا وباباها حساسن نمیگم فقط ماییم میترسم نتونه از خودش دفاع کنه دیگه کلا هم همه دست به دست هم بدن تا من ناراحت باشم واسه مهد رفتنش

خلاصه زیادی حرف زدم چشمک 

با  مدیر مهدهم صحبت کردم که حواسش به دخملی باشه البته خوبیه این مهد اینه که صاحب مهد اشنا در امد البته به شوهرمم مدیونه بابت کارای اداری چون همیشه توی اداره همسرم جشنای مهدشونو میگیرن همسریماچ اونا رو راهنمایی میکنه 

بعد هم تصمیم گرفتیم  فعلا موژانماچ هفته ای 2 بار بره مهد تا  با محیط اشنا بشهعینک

6 تا عکس 3در 4 میخواستن که با همسریماچ رفتیم براش گرفتیم وهمون شب هم وسایل مهدش با کیف مهدشو براش خریدیم موژانماچ هم از روزی که وسایل مهدشو براش خریدیم ذوق زده شدهبغل تا هر چه زودتر بره مهد همیشه میگه می خوام برم مهد بادوستام بازی کنم با اینکه نمیدونه دوستاش کیاچشمک هستن ولی از همین الان هم مشتاق شده که مهد بره اینم جای شکرش باقی که تا دیروز میگفت نمیرم با شما میام اینقدر باهاش صحبت کردم و با دیدن وسایلاش ذوق زده شده دوست داره زودتر بره مهدبغل 

اینم از عکس از وسایل های موژان

 

البته از لباسش شروع میکنم

وسایل مهد دخملی

بدویین برین ادامه مطلب

 

اینم کیف وجامدادی

وسایل مهد دخملی

دفتر نقاشی

وسایل مهد دخملی

کتاب داستان

وسایل مهد دخملی

دفتر کار مهد وپاکن ومداد

وسایل مهد دخملی

مدادرنگی ومداد روغنی(مداد شمی)

وسایل مهد دخملی

البوم عکساش

وسایل مهد دخملی

خمیر بازی

وسایل مهد دخملی

تمام وسایل بدون موژان

وسایل مهد دخملی

 تمام وسایل با موژان

وسایل مهد دخملی


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

سارا مامان آرام
28 مهر 92 14:50
سلام دوستم
وای چقدر دلم تنگ شده بود براتون
غیبت این مدتم رو ببخشید
قول میدم فعال بشم دوباره


سلام گلم ما هم همینطور قربونت
مامان سجاد و ساجده
29 مهر 92 1:24
سلام
چه کار خوبی کردی فرستادیش مهد اینجوری عادت میکنه برای رفتن به مدرسه دیگه بد قلق نیست
وسایلش مبارک باشه ایشالله که به خوبی ازش استفاده کنه خداییش منم اگه همچین وسایلی داشتم ذوق مهد داشتم
عجب مامانی داره این دخمله خب چرا به بچه ابنجوری یاد میدی که هر کی هولت داد تو هم هولش بده




سلام به روی ماهت
اره عزیزم تصمیمی بود که باید گرفته میشد
عزیزم منم خودم اینقدر ذوق زده شدم وقتی وسایل های دخملی رو دیدم ذوق کردم که نگو یاد اوایل مدرسمون افتادم
خوب چکار کنم
مامان آرش و آیناز
29 مهر 92 10:03
سلام مهناز جون
الهی فدای دخملی ناز که میره مهد همه وسایل مبارکت باشه موژان جونم
انشالله خانم دکتر بشی عزیز دلم
مهناز جون بخدا اینطور که تو تصور میکنی سخت نیست وقتی بچه میره مهد درسته ادم ناراحت میشه اما خیالت راحت باشه اونجا خیلی خوب ازش نگهداری میکنن
آیناز روزای اول از من جدا نمیشد اما الان بهم میگه بیرون مهد بایست داخل نیا خودش میره زنگ میزنه میره داخل تازه ظهر هم اگه زود برم دنبالش دیگه نگو اونقد غر میزنه که چرا زود اومدی
عزیزم خوتو ناراحت نکن عادت میکنی اگه وابسته بشی واسه مدرسه رفتن هم سختت میشه

سلام گلم
ممنون مبارک صاحبش
ممنون
وای سولماز جون دست رو دلم نذار که خینه(خون)می خوام کم کم عادت کنم ببینم چی میشه
خاله کمیل و کیان
29 مهر 92 12:09
چقد خوشمله .مبارکت باشه عسل خانوم ایشالله موفق باشی. شما هم نگران نباش مامانی


فدات بشم عزیزم
ممنون گلم
سعیمو میکنم عزیزم
خاله کمیل و کیان
29 مهر 92 12:33
اپم


اومدم گلم
مامان ساجده
29 مهر 92 23:55
خشششششششکلم خانمی کوشولو انشالا بسلامتی بری عزیزم وسایلتم مبارکت باشه چه وسایل قشنگی مامان و بابا واسش خریدن ذوقشونو بزنی عسلک خانم
مامانی غصه ی روابط مهدشم نباش باید بره تو اجتماع تا همه چی بیاد تو دستش و از خودش دفاع کنه غصه شو نخور


ممنون خاله جونم
ممنون عزیزم
انشالله که اینطور باشه
مامان ساجده
29 مهر 92 23:57
راستی دختر من کشته منو با مهد یسره میگه مامانی کی من میرم مهد کی میرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟


الهی خاله فداش بشه اینقور عجله داره
مامان دوفرشته
30 مهر 92 10:46
عزیزم خودتونگران نکن میره مهد واینقدربهش خوش میگذره وبازی میکنه که اصلن متوجه گذرزمان نمیشه منم برای امتحان دخترمو موقعی که4سالش بودگذاشتم وهمش مثل شمانگران بودم ولی موقعی که رفتم دنبالش گریه میکردکه میخواداونجا باشه
وسایلت مبارک عزیزم
میبوسمت هزارتااااااااااااا


باید سعیمو بکنم خیلی ها همینجوری بهم میگن
ممنون بابت نظرت گلم
خاله کمیل و کیان
30 مهر 92 12:19



مریم
30 مهر 92 19:50
حالا خوب شد همسرتون راضی تون کرد که بزارید موژان بره مهد.
ولی تواین سن واسه بچه ها لازمه برن تا روابط عمومی شون خوب بشه........
ایشالله مدرسه رفتنش
چه قد هم واسش وسایل هایه خوشگلی خریدین مخصوصا کیف و جامدادیش
ایشالله مباک ش باشه و به خوشی ازهمشون استفاده کنه

اره عزیزم
حتما همینطوره برای اجتماعی بودن بچه ها خیلی خوبه
ممنون گلم
قربونت برم خانمی
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
1 آبان 92 4:57
اپم

اومدم پیشت گلم
آزاده مامان کوروش
2 آبان 92 1:16
من از دیدن این وسایل ذوق زده شدم چه برسه به موژآن جون
خدا نگهدارش باشه. شما هم نگران نباشید .
موفق باشید


من که ذوق مرگ شدم
ممنون گلم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
3 آبان 92 22:38
...........|""""""""""""""" " """"""""|\|_
...........|..........*____* ........|||"|""\___
...........|________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)***!(@)''
به اندازه یه کامیون وبلاگمو با مطالب جدید آپ کردم - بدو بیا


اومدم گلم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
3 آبان 92 22:53
مبارک باشه عزیزم ناراحتی نداره که اتفاقا الان موقشه من که همین حالا شم تو فکرم پسرمو ببرم مهد منم خیلی دلواپسم اما میبینم ایلیا خیلی به بچه ها علاقه داره دوست دارم باهاشون بیشتر وقت بگذرونه


ممنون
اره وقتش هم بود دیگه وارد اجتماع بشه دخمل مامان
کار خوبی میکنی عزیزم