دیداری با دوست عزیز
سلام به دوستای گلم
روز چهارشنبه یعنی دیروز 1392.11.24 دوستای عزیزی مهمونم بودن که تقریبا 10 سال ندیدمشون خیلی خوشحال بودم که میبینمشون دلم براشون تنگ شده بود
منو عاطفه جون وفاطمه جون تو دوران راهنمایی ودبیرستان با هم بودیم واتیش سوزوندیم تقریبا میشه گفت باید به ما میگفتن 3 کله پوک
اون دوران بهترین دوران سال تحصیلی برامون بود چون خونه هامونم نزدیک بود تا 5دقیقه ای خودمونو بهم میرسوندیم وهمیشه با هم بودیم
خیلی خوشحال بودم که دیدمشون
عاطفه جون تقریبا 12 سال پیش رفته بودن تهران باهم تلفنی در تماس بودیم ولی یهویی رابطه قطع شد البته نه با دعوا چون خونشونو عوض کرده بودن منم هیچ شماره ای نداشتم اینجوری شد که ارتباطمون قطع شد
ولی الان خوشحالم
فاطمه جون هم که با اینکه تو یه شهر زندگی میکنیم ولی نتونستیم با هم در ارتباط باشیم ولی دوباره بعد 10 سال باهم بودیم
............................................................................................
از سمت چپ محمدجون پسر فاطمه جون دوست دوران راهنمایی و دبیرستان
صبا جونو علی جون بچه های عاطفه جون دوست دوران راهنمایی و دبیرستان
ودخملی شیطون بلا جیگر مامان مهناز
تو این عکس صباجون وعلی جون وموژان جون گل