موژان جونموژان جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

موژان جون عشق مامان و بابا

دختر که باشی...........................

این متنو من از تو یه سایتی دیدم وخوشم اومد و دوست داشتم تو وب دخملی هم باشه و از طرف باباجون تقدیم دخملی میکنم     בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے میـבونـــے اَوّلــــیـטּ عِشــق زنـבگیـتــ پـــِבرتـــﮧ בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے میـבونـــے مُحکــَم تــَریـטּ پَنــآهگــاه בنیــآ آغــوشِـ گــَرمـِ پـــِבرتـــﮧ בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے میـבونــے مــَرבانـــﮧ تـَریـטּ בستـــــے ڪـﮧ مـیتونے تـ ـو בستـِـت بگیـــریو בیگـﮧ اَز هـــیچے نَتــَرسے בســــتاے گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِבرتـــﮧ     בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے میـבونــے هـَـــمـﮧ ے בنیــا پـבرتــﮧ בخ...
5 مرداد 1392

موژان و سیب زمینی

دخمل مامان عاشق سیب زمینی وقتی میگم موژان سیب زمینی می خوری میگه پطر( کامپیوتر) ببینم   میگه چی دی ( سی دی) بذارم بعد نمنی(سیب زمینی) سرخ کن من بخولم ...
25 تير 1392

محله قدیمی

اینجا جایی که من و خواهر و2 برادرم بزرگ شدیم و خاطره داریم به خاطر همین از جیگر مامان عکس گرفتم تا برام به عنوان یه عکس خاطره بمونه و تو همون روز تونستم شماره دوست قدیمیم رو بعداز مدتها پیدا کنم و خیلی خوشحالم   ...
25 تير 1392

محبت کردن

عزیز دل مادر چقدر شما با محبتین وقتی باباجون به شما میگه موژان خانم سر باباجونو دست میکشی شما سریع میای تا کار منو راحت کنی میشینی سرشو ماشاژ میدی الهی مامان فدات بشه         ...
25 تير 1392

سیزده بدر 1392

  امروز سر ساعت 7 با خوانواده شوهرم به جنگل رفتیم اسم جنگلم ایستگاه فروهره باباجون موژان مارو سر ساعت 6.30 بیدار کرد ولی موژان بیدار که نشد هیچ از تختش اومد پایین زیر تخت ما خوابید  دوباره بیدارش کردم با گریه لباسشو پوشیدم  گذاشتمش تو ماشین صبحانشم تو ماشین خورد. قیافه اول صبح موژان وقتی هم رسیدیم موژان خانم مشغول بازی با توپش شد صبحانه رو اماده کردیم و خوردیم بعد صبحانه رفتیم عکس بگیریم   این عکس هم طبق عادت بیشتر بچه ها با چوب بازی کردن بعد از عکس گرفتن ساعت 1 باباجون به اتفاق مردای فامیل مشغول کباب درست کردن شدن.   بعداز غذا یکمی با ماهان جون...
25 تير 1392

تالار اسپیناس

اینجا تالار اسپیناس واقع در روستای جفاکنده که با باباجون و حسین جون و مریم جون رفته بودیم طبق عادت موژان که می خواستم ازش عکس بگیرم خودشو کج میکرد چشماشو چپ میکرد ولی با هزار بدبختی ازش عکس گرفتم           ...
25 تير 1392