موژان جونموژان جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

موژان جون عشق مامان و بابا

دوست جدید یه روزه و کمک کردن به موژان جون

1392/7/8 13:07
946 بازدید
اشتراک گذاری

 چهارشنبه بابای بندهقلبمثل همیشه اومد دنبالمون و ما رو برد خونشون ما هم مستقیم رفتیم خونه خواهری که مامانم اونجا بود موژان هم دختر خاله وپسر خالشو niniweblog.comدید رفت پی بازیniniweblog.com

 

 

غروب هم با مامانم رفتیم بیرون ودخملی بردیم پارک

niniweblog.com

 موژان هم سرسره ای که بچه های بزرگتر سوار میشن رو سوار شد منم با ترس ولرز گذاشتم بره نمیدونید چقدر ترسیدم همش صداش میکردم تا جلوشو نیگاه کنه دخملی ما هم نکه سربه هوا تشریف دارن هیچ وقت جلوشو نیگاه نمیکنه در این گیرو دار یه فرشته کوچولوفرشته اومد دید دخملی سخت بالا میره اومد کمکش اینم این فرشته کوچولو که همراه موژان بود

 

niniweblog.com

پارک

 

niniweblog.com

بدو بپر ادامه مطلب

پارک

 

niniweblog.com

 

پارک

 

niniweblog.com

 

پارک

شنبه هم اومدم خونه امروز هم وضع وحال بنده بود

 

 

 ودر اخر حمام کردن موژان خانم که دنیای کاره چون خانم دوست نداره سرشو شامپو بزنم وتنشو لیف بکشم اینقدر تو شستنش اذیت میشم که نگو اینقدر هم گریه میکنه صداش تا چند تا خونه اونطرفتر هم میره تموم که میشه گریش هم قطع میشهومیشینه بازی میکنه  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان سانلی
16 تیر 92 16:41
به به چه دوست خوبیم من همیشه اولین نفر نظر میذارم برات

قربونت برم موژان جونم .ایشاا.. همیشه خوشحال باشی....

مامانی شما هم خسته نباشی ....
بوس برای هردوتون


ممنون عزیزم
دخملیت رو ببوس
قربونت برم
مامان خونه
16 تیر 92 17:30
سلام غصه نخور خواهر همه بچه ها سر به هوان خدا چه دوست مهربونی رو فرستاده برای موژان جون
مامان یاسمن و محمد پارسا
16 تیر 92 17:55
ای مامانی خوب گفتی یاسمنم که میره سر سره بزرگا استرس من و می گیره حرفم که گوش نمی کنند موژان جونم شما هم
عزیزم یاسمن کوچکتر که بود همین طور اذیت می کرد اما حالا که بزرگ شده نه اخه من همش می گفتم مامانجون خاله فریده می گه محمد صادق اصلا زیر اب شامپو زدنی گریه نمی کنه تازشم می خنده می گه قلقلکم میاد یا دانیال اون یکی پسر خالش و می گفتم بچه های که بهشون حساس بود و دوستشون داشت انگار می خواست کم نیار ه دیگه دست از این کارش برداشت قصه بچه ای که حموم می رفت و تمیز بود و گریه نمی کرد شامپوشم دوسش داشت وقتی می رفت حموم شامپوش می گفت سلام گلم اومدی پیشم خیلی دوست دارم من و میریزی رو سرت موهات خوش بو بشه کم کم درست شد اگه خواستید شما هم این جور کنید ببینید چه عکسالعملی داره


حتما همین کارو باید بکنم خیلی اذیت میشم حمام میبرم
سلماز
16 تیر 92 18:54
الهی قربون این دخملی
همیشه به گشت خانمی خوش باشی عزیزم
خسته نباشی واقعا آدم واسه یه روز هم که از خونه بیرون میره بعد کلی کار هست که باید انجام بده


آره عزیزم چند روز دیگه هم ماه رمضان بیشتر برای این روزا خونه تکانی میکنم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
16 تیر 92 20:28
سلام دوست خوبم.ممکنه به این ادرس برید و به ((امیرسام خرمی)) امتیاز 5 رو بدید اگر قبلا به کس دیگه ای رای دادید بازهم میتونید رای بدید. تا 8 مرداد هم وقت دارید.ممنون از وقتی که میذارید گلم. خوشحال میشم اگر بعد از رای دادن خبرم کنی. soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=7
مامان کوروش
17 تیر 92 0:52
سلام حالتون چطوره ؟ موژان خوشگل چطوره
من کوروش رو روی سر سره بزرگترها می گذارم خدا روشکر تا حالا چیزیش نشده (بلاهای کوچیک زیاد سرش اومده )
از پدرش یاد گرفتم که خیلی نگران نباشم



سلام عزیزم فدات بشم که همیشه به ما سر میزنی
این ترس من باعث شده که روی سرسره کوچیک هم سوار میشه میترسم هر جا میره میرم دنبالش
ریحانه(مامان پارسا)
17 تیر 92 8:58
مهناز خانم خدا قوت

این گلا هم واسه این که خستگی تو در بیاره.


ممنون مامان پارسا
ساج گل
18 تیر 92 17:27
سلام مامان مهناز.ماااااااشالا به این دخمله خود اون سرسره بازی کردنش
خسته نباشی بانو از کارای خونه
دخمر منم از شما زدن به قول خودش متسه،ولی یه عروسک کوجولو همراش ببری واول بدی خودش به عروسکش شامپو بزنه ترسش کمتر میشه


عزیزم ممنون از نظرت دخملی من از این کارا گذشته اینقدر وسایل همراه خودش حمام میبره حمام فقط وسایل اونه
ُساج گل
18 تیر 92 17:29
نمی دونم چرا ازون روز وبتونو باز نمیکرد؟؟
از یکی از دوستای مشترکمون پرسیدم گفت مال منم همینجوریه.شاید مال قالبش بوده


شاید عزیزم برای قالبش بود قربونت برم
میگم خبری ازت نداشتم
☆ یاسمین ☆
19 تیر 92 14:09
سر سره بزرگترا واسه موژان جون،واقعاً هم ترس داره.بازم خدا خیرش بده اون دختر خانومو که فرشته نجات شده
چه عکس قشنگی هم انداخته
مامانی گل خسته نباشی.راستشو بخوای یاسمین الانم که میره حمام از شامپو زدن متنفره و جیغ میکشه.فقط باید حواسشونو پرت کرد تا اذیت نکنن


پدر منو در میاره موقع حمام فکرشم منو اذیت میکنه
ساج گل
19 تیر 92 16:29
مهناز جون .مامان موژان بدوووو بیا آپم


اومدم عزیزم
مامان کوروش
22 تیر 92 11:55
سلام . دختر خوشگلمون حالش خوبه؟
نماز روزه هاتون قبول


عزیزم نماز وروزه شما هم قبول
مامان سونیا
22 تیر 92 12:09
ای جونم قربون اون دل مهربونت برم خاله همیشه به تفریح باشی گلم
عزیزم چرا حموم رفتنی مامانی رو اذیت میکنی خاله قربونت برم لیف و شامپو که خیلی خوبه عزیم


خدا نکنه عزیزم
مامان رونیا
22 تیر 92 12:18
حالا این فرشته ی مهربون یا
آن دخترک مهربان
کی بود؟


نمیسناسمش اون دخمله تو عکسه رو میگم
سحر(آبجی محمد طاها)
23 تیر 92 18:33
-------------------------_(/_\)
-------------------------,((((^`/-
------------------------((((--(6-/-
----------------------,(((((-,,----/
--,,,_--------------,(((((--\"._--,',;
-((((\\-,...-------,((((---\----`,@)
-)))--;'----`"'"'""((((---(------´´
(((--\------------(((------/
-))-|----------------------|
((--|--------.-------'---- -|
))--/-----_-'------`t---,.')
(---|---y;---,-""""-./---/\--
)---/-.\--)-\---------`/--/
---|.\---(-(-----------\-\'
---||-----//----------\\'|
---||------//-------_\\'|ا
---||-------))-----|_\--||
---/_/-----|_/----------||
---`'"------------------\_| پیش ما هم بیاید.اسب سواری که بلدید؟

میام پیشت عزیزم
مائده(ني ني بوس)
25 تیر 92 17:35
آخييييييييخاله جون آبه خيلي خوبه كه.تميز ميشي ماماني ميشه.ماماني براش اسباب بازي ببر تو حموم مشغول اونا شه و كلاه حمام بذار براش كه آب توي چشاش نره 

وای عزیزم اینقدر باید سرشو گرم کنم تا یادش بره ولی نمیره


مامان پارسا
26 تیر 92 10:20
اپم منتظرم