سرما خوردگی دخملی ومحرم
سلام به دوستای گلم شرمنده دوستای خوبم هستم میدونم الان شاکی هستین که این مامان موژان 19 روز از پست قبلیش گذشته هنوز پست نذاشته خوب گرفتار بودم دیگه ببخشید منو دیگه اگه نبخشین گریه میکنم
خواهش میکنمخوب دخملی سرما خورده بود هفته اول سرماخوردگیش زیاد جدی نبود خوب شد ولی هفته بعدش یعنی تو محرم دوباره شروع شد با تب شدید خیلی شدید بود نصف شب بلند شدم دیدم تب داره تمام تنش داغ بود بلند شدم بهش استامینوفن دادم دیدم خوب نشد پاشوره کردم ولی خوب نشد دیگه دفعه اخر براش شیاف گذاشتم تا خوب شد بعد از نیم ساعت خوابید فردا اون روز قرار بود بریم تشیع جنازه پسر پسرعمه م که جوان بود تصادف کرده بود یه هفته تو کما بود بعد فوت کرد منم حال دخملی رو دیدم نرفتم در عوضش مامانم اینا رفتن منم بودم خونه از دخملی مراقبت میکردم البته فرداش بردم دکتر نمی خواستم ببرمش چون دکتر خودش نبود دیگه مجبور شدم ببرمش الانم حالش بهتر شده ولی یه چند باری سرفه میکنه وقطع میشه خدا کنه سرفشم قطع بشه
اینم عکسای دخملی داخل پارک که بعد از دکتر بردمش تا یکمی از حال وهوای دکتر رفتن بیاد بیرون چون تو مطب دکتر نمیدونین چه کار که نکرد وقتی رو تخت خوابوندمش جیغ وداد میکرد بعد هم یه ضربه پا به شکم اقای دکتر
حالا بدویین برین ادامه مطلب
روزای تاسوعا وعاشورا همسری ودوستاشون جمع میشن پول رو هم میزارم وشیر وکیک میخرن و بین مردم پخش میکنند تقریبا روزی 100 کیلو شیر و30 کیلو در روز کیک یزدی پخش میکنن منم طبق هر سال میرم شهر مامانم که تقربیا زیاد دور نیست با شهر خودم تقریبا این دو روز رو خونه دایی یا خاله جونم میمونم با دختر دایی ها ویا دختر خاله هام این چند روز خوب بود برام (برای این میرم شهر مامانم چون این 2 روز دوستان همسری برای گرم کردن شیر خونمون هستن منم برای راحتی اونا میرم جایی دیگه فکر نکنید خوشحالما من دوست ندارم همسری منو بزور میفرسته جایی که دوست دارم)
اینم عکسای دخملی تو دست زنجیر زنی که ازش گرفتم البته از قیافش هم معلوم حال نداره همش میگفت بغلم کن منم مجبرا بغلش میکردم دیگه زود هم برگشتیم خونه شبای دیگه به خاطر دخملی نمیرفتم بیرون
دوستتون دارم