موژان جونموژان جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

موژان جون عشق مامان و بابا

برف بازی موژان

شب شنبه دعا میکردم برف که داره میاد طوری بیاد که وقتی صبح یکشنبه موژان از خوابش بلند شد روی زمین برف نشسته باشه  که دعام مستجاب شد و دخملی رو بردم بازی کنه اینم چند تا عکس از نصف شب که همسری گرفتن   حالا بپرین برین ادامه مطلب         اینم از عکسای برف بازی موژان که خیلی ذوق زده بود                             ادم برفی درست کردن دخملی               ...
14 بهمن 1392

برف بازی

 از دیروز صبح جمعه 1392.11.11 بالاخره برف اومد هورا هورا این دخملی در حال بازی اینقدر هم ذوق کرد ولی زود سردش شد رفتیم داخل خونه حالا بپرین برین ادامه مطلب         ...
12 بهمن 1392

اندر احوالات این دو هفته (بافتنی)

سلام به دوستای عزیزم این دو هفته که نبودم برای دخملی داشتم بافتنی میکردم دیگه سرم شلوغ بود یه ژاکت ویه کلاه برای دخملی بافتم اینم از عکساش     بپرین برین ادامه مطلب     اینجا هم دخملی داره برنامه کودک نگاه میکرد حواسش به تلویزیون بود ...
12 بهمن 1392

سرسره و دایره زدن موژان خانم

خراب کاری دخملی وسرسره خوردن از خراب کاری حالا برین ادامه مطلب   اینجا هم گفتم مشغولش کنم تا دید همسری دارن دف میزنن به باباجونش گفت منم میخوام همسری هم دایره رو دادن دستش تا ساز بزنه دخملی مامان عاشق نوازندگیه مثل همسری ............................................................................ الهی مامان قربون اون دستات ...
12 بهمن 1392

اولین شعر دخملی در مهد کودک و البته باز سرماخوردگی موژان

سلام به دوستای عزیزم ببخشید که دیر به دیر وب رو اپ میکنم نداشتن سوژه ادمو کلافه میکنه این اولین شعری که دخمل مامان تو مهد کودکش یاد گرفت ومنم دوست داشتم این شعر رو داشته باشم تا بعدا یادش باشه اولین شعری که یاد گرفت چی بود کوچولوی قشنگم                 راست بگو همیشه       اینو بدون با دروغ                   هیچی درست نمیشه یه کودک مسلمان                  پاک و خوب و با ایمان که دوست داره خدا رو      &nb...
21 دی 1392

شب یلدا

سلام به دوستان گلم اومدم با چند تا از  عکسای شب یلدا دخملی امسال هم مثل هر سال شب یلدا رو خونه مادر همسری دعوت بودیم که مادر شوهر مثل هر سال سنگ تموم گذاشت از خورشت فسنجون برای شام تا دسر  ومیوه  - اجیل -حلوا - پشت زیک -هندونه شب یلدا وشیرین جات خلاصه بگم همه چی بود که البته ما هم از همچی خوردیم  اینم از عکسای شب یلدا   حالا بپرین برین ادامه مطلب   دخملی تو شب یلدا نذاشت باباجونش ازش عکس بگیره همین یه دونه رو گرفت که البته تو پست بعدی جبران کردیم     این ماهان پسملی (پسر پسر عمه دخملی) ...
7 دی 1392

پنچمین سال اش نذری

امسال  مثل هر سال اش نذری داشتم که با کمک مادرم وخواهرشوهرام پخته شد جاتون خالی اش گوشت خوشمزه ای شده بود من نذر اش گوشتمو هر سال یه روز قبل چهلم محرم درست میکنم که امسال  یعنی روز یکشنبه ٩٢.١٠.١ دی ماه بود فردا صبح شب یلدا  بود پخته شد البته با خستگی شب یلدا منو همسری صبح زود بیدار شدیم تا با روشن کردم گاز اش پختن  رو شروع کنیم اون روز برای ناهار وشام هم مهمان داشتم برای ناهار هم یه ابگوشت خوشمزه هم بار گذاشتم تا به کارام هم برسم از صبح زود بلند شدم تا شب که مهمانا رفتن همینجوری سرپا بودم دیگه خسته شده بودم والبته با یه پادرد شدید که قبل اون همسری پاهامو با باند کشی بسته بود و قبل خواب هم با کمک همسری ...
7 دی 1392

باز دخملی سرما خورده

سلام به دوستای گلم باز این دخملی مامان سرماخورده  البته این دخملی مامان سرماخوردگی رو از بچه های مهد گرفته نمیدونم چرا بعضی از مادرای بیفکری هستن که بچه هاشون وقتی مریض میشن   میارشون مهد الان وقتی موژان مریض شد من مهد نبردمش گفتم خوب بشه بعد ببرمش البته به همسری گفتم اگه فقط اگه اگه یه بار دیگه زبونم لال دخملی سرماخورد دیگه مهد نمیبرمش وسایلاشم از مهد میارم خونه  چند روز دخملی تبش بالا بود وقتی دکتر هم بردیمش مثل دفعه قبل دیگه به سمت دکتر گارد نگرفت با خیال راحت روی تخت خوابید البته از قبل امادش کرده بودم که دکتر چه کارا میکنه بهش گفتم امپول نمیزنه تا خیالش راحت شد تو ای...
25 آذر 1392

موژان خانم در پارک بازی

سلام به دوستان گل منگولیم شرمندم به خدا اصلا سوژه درس حسابی نداشتم که برای دخملی قشنگم پست جدید بزارم اومدم با عکسایی از دخملی ناناز مامان تو این هفته گذشته یعنی یکشنبه رفته بودیم خونه مامانم چون مامانم از سفر مشهد اومده بود برای همین رفتیم دیدنش البته تولد بابای گلم هم بود که روز دوشنبه ١٢ اذر بود برای همین براش سوپرایزی تولد گرفتیم فرداش یعنی سه شنبه منو همسری وموژان خانم رفتیم بازار تا وسایل اش نذری رو بخریم که برای چهلم اماده کنم البته قبل از خرید موژان خانمو بردیم پارک کودک که به خانم خوشگل مامان خوش گذشت وبعد از اون رفتیم   خانه وکاشانه کلی  خرید کردیم  البته از جیب مبارک همسری عزیز که رو هرچی...
16 آذر 1392