موژان جونموژان جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

موژان جون عشق مامان و بابا

نماز خوندن

اینجا هم دخمل مامان در حال نماز خوندن اینم طبق عادت موژان که می خواد مارو بخندونه چشماشو چپ میکنه اینجا هم دیگه نمازه موژان جون هم تموم شد   ...
25 تير 1392

قصه خوندن موژان جون

امروز پای کامپیوتر بود داشتم وب گردی میکردم یه دفعه دیدم دخملی دفتر نقاشیشو برداشته داره داستان     می خونه اونم از داستانهایی که ما براش میخوندیم میگه : یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود منم رفتم جلو اول یه ماچ ازش گرفتم بعد ازش عکس گرفتم این دخملی رو کی می خواد بخوره عزیزم نازنینم الهی مامان فدات بشه اینقدر شیرین زبونی   قربونت برم هر دم گل تو دامنت کردم آن دم که ترا دیدم ترک همه را کردم   ...
25 تير 1392

شام با همسری در روز زن

  روز 4شنبه یعنی 1392.2.11 همسری منو موژان جونو دعوت به یه رستوران کرد   وشام خوردیم خیلی خوش گذشت همسری برای روز زن به من پول نقد هدیه داد تا هر چی دوست دارم بخرم دخملی هم بجای غذا خوردن فقط ماست میل میکردن ومنم بزور تو دهنش غذا میدادم   ...
25 تير 1392

روز مادر

  مادر شاهکار طبیعتاست     بی محبت مادر/ یک قنات بی آبم مثل راه بیمقصد /  مثل عکس بی قابم بی محبت مادر/ از شکوفه ها دورم یک کبوتر بیبال / یک چراغ بی نورم بی محبتِمادر / چون لبان بی لبخند ساکتم و غمگینم / مثل بلبلی در بند بی محبت مادر/ در دلم صفایی نیست از بهار درقلبم  / هیچ رد پایی نیست مادر ، تو رفیع ترین داستانحیات منی. تو به من درس زندگی آموختی . تو چون پروانه سوختی وچون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی . مادر، ستاره ها نماییاز نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی ا...
25 تير 1392

پارک شهر2

بازم روز جمعه 6 اردیبهشت با باباجون موژان خانم رفتیم پارک شهر دخملی وقتی شنید کلی ذوق کرد  طبق معمول همیشه موژان خانم از سرسره سر می خورد  میرفت تاب بازی از تاب پیاده میشد سوار الاکلنگ از الاکلنگ پیاده میشد باز سراغ سرسره باز از اول شروع میشد.............................................                                                            &...
25 تير 1392

حمام

امروز موژان خانومو بردم حمام طبق معمول همیشه با اسباب بازی هاش بازی کرد بعد اون خودشو  کف مالی کرد بعد اون هم خودشو شست البته با کمک من     ...
25 تير 1392

لباس عروس

وای این لباس عروس که باباجون موژان جون همین امروز یعنی شنبه 7 اردیبهشت  براش خرید تا روز تولدش بپوشه یعنی   روز دیگه     چقدر دخمل مامانی زیبا شده عزیزم الهی ماماجون فدات بشه  اینم یه بوس برای دخملی   این لباس هم مامی (مامان همسری) برای موژان جون خریده باباجون دوتا لباس عروس برای دخمل مامان اورد که موژان خانم پرو کنه بعد لباس قرمزه رو من گرفتم بعد مامی گفت من این لباسو برای موژان میگیرم  پس   موژان جون تو یه روز صاحب دو لباس عروس شد چه حالی میبره این دخمل مامانی  این لباسو مامانی قراره تو عروسی دایی جونش بپوشه ...
25 تير 1392

لاو ترکوندن

اقا سروش (پسر خاله موژان خانم )وقتی موژانو میبینه اب از لبو لچش راه میوفته قیافه موژان جون بعد از لو رفتن فیافه سروش جون بعد از لو رفتن قیافه من و خواهرم وقت دیدن   ...
25 تير 1392